دست من و دامان تو فردای قیامت
مدتهاست که دلم گرفته ظاهرا باید تا آخر هم باید اینطوری بماند وقتی اعمالم را مرور می کنم وقتی ناملایمات روزگار را مرور می کنم در میانه راه می برم چراکه آنقدر غم انگیز است که تاوان ادامه دادنش را ندارم تصمیم گرفتم از این پس بر نامهربانی ها و نا سازگاری های روز گار سکوت کنم و سعی خواهم کرد ازاین پس چشمهایم را به روی بدی ها ببندم من که چیزی نمی خواستم ازین دنیا و چیزی نمی خواهم و نخواهم خواست رنگ دنیا مدتهاست که خاکستری شده دلم مدتهاست همانند بچه گربه لوس هوس نوازش کرده فقط نوازش خالق و تاری
خدایا دست مهربانت را برسرم بکش بعضی وقتها احساس می کنم غمگین بودن خیلی هم بد نیست آدمی را به خود می آورد به خود انسانیت و اشرفیت .
خدایا دلم را به تو می سپارم چون دلم پر از هر غصه و غم و نامهربانی نجات بده .
خدایا بزرگواری از تو و شرمندگی از بنده توست
خدا یا گناه از بنده و بخشش از توست
خدایا هرآنچه من از تو می خوام اگر اجابت شود عنایت است و اگر نشود مصلحت
خدایا غم از بنده و رهایی از توست
خدایا من از همه ناخوشی ها و ناگواری ها می گذرم و بر همه از تو رحمت می طلبم
خدایا به عشقت قسم شیرین ترین غم را نصیبم کن چون شیرینی غم تو از هر حلوایی شیرینتر است
عشق واقعی تویی بنده ات نادان
چون قرار امروز اسباب کشی کنم بیام منیریه مقداری بی قرارم اما طرف الحمدولله بهتر شده مقداری روحیه پیدا کرده چند وقتی بود که خنده اش را ندیده بودم امروز داشت می خندید خیلی خوشحال شدم امروز عذاب وجدان اذیتم می کنه وقتی با آن خانم بهم زدم آنها مقداری وضع مای شان خوب نبود اما این دلیل اش نبود یک مقدار تو خانواده منزوی بزرگ شده بودند ازین عذاب دارم که نباید من می رفتم انجا و این اتفاق می افتاد بالاخره اون بیچاره هم دل داره دوست نداشت پیش خانواده اش سر افکنده بشه از دست خودم عصبانی ام
به قول هاتف اصفهانی
گفتم نگرم روی تو گفتا به قیامت گفتم روم از کوی تو گفتا به سلامت
گفتم چه خوش است کارجهان گفت غم عشق گفتم چه شود حاصل آن گفت ندامت
دامن زکفم می کشی و می روی امروز دست من و دامان تو فردای قیامت